اضطراب جدایی در کودکان
اضطراب جدایی یک فرآیند طبیعی در رشد است.

کودکان با سیستم رشدی منظم و از پیش برنامهریزی شدهای که هدیه خلقت است متولد میشوند و والدین به واسطه این نقشه تکاملی در طول رشد فرزندانشان، شاهد رفتارهایی خواهند بود که شاید خیلی خوشایند نباشند و از منظر روان شناسی برخورد صحیح و مدیریت مناسب این رفتارهای به ظاهر آزارنده اما طبیعی کودک، توسط خانواده و به ویژه مراقب اصلی، اهمیت ویژهای در شکلگیری ساختار متعادل و قوی در شخصیت کودک دارد.
یکی از مراحل رشد طبیعی که از اوایل 7 ماهگی پدیدار میشود (در کودکان مختلف بین 6 تا 7 ماهگی نوسان دارد) اضطراب و بیقراری شدید کودک هنگام فاصله گرفتن از مادر است، در واقع کودک در این سن با بزرگترین ترس خود یعنی جدا شدن از مادر روبرو میشود.
این ترس طبیعی که برای بقا ارزش ویژه ای دارد "اضطراب جدایی" نامیده میشود و با واکنش نشان دادن نسبت به چهرههای غریبه آغاز میشود.
ضروریست برای درک بهتر این مرحله از رشد کودک نگاهی کوتاه به کارکرد هیجانهای ترس و اضطراب در بدن انسان و ضرورت آنها برای بقا بیندازیم.
بدن انسان طوری طراحی شده است که به موقعیتهای استرسزا، بسته به نوع و میزان استرس وارده، واکنش هیجانی نشان میدهد، ترس پاسخ هیجانی آنی به برخی موقعیت\های استرسزاست وموجب میشود بدن در حالت آماده باش برای مقابله قرارگیرد، میزان ترس تجربه شده به برداشت فرد از شدت خطرناک بودن استرس وارده بستگی دارد.
اضطراب، هیجانی از جنس نگرانیست که در اثر وقوع مکرر موقعیتهای استرسزا ایجاد میشود و در فرد گوش بزنگی ایجاد میکند که موجب میشود همیشه آماده خطر احتمالی در آینده باشد. در واقع هیجان ترس در واکنش به محرکی که هم اکنون وجود دارد تجربه میشود و اضطراب واکنش به محرکهای احتمالی در آینده است بطور مثال: فرد یکبار در استخر به حالت خفهگی رسیده است وبه موجب ترس تجربه شده در آن لحظه، از آن پس اضطراب این را دارد که مبادا مجدد این اتفاق بیفتد.
آیا این ترس در کودکان طبیعی است؟
این سیستم ترس و اضطراب برای فرد ارزش بقا دارد و همانطور که اشاره شد از سن 7 ماهگی فرایند شکلگیری و تجربه آن آغاز میگردد به زبان ساده به موجب تغییرات مغز از سن 7 ماهگی، کودک متوجه تفاوت چهره مراقبش (که عمدتا مادر است) با غریبهها میشود و درک این تفاوت به منزله یک موقعیت استرسزا تلقی شده و موجب ترس کودک میشود و کودک تحت این شرایط از تنها ابزار در دسترسش برای مقابله استفاده میکند و تلاش میکند با چسبیدن به مادر و اجتناب از غریبهها به طور ناخودآگاه حیات خویش را حفظ نماید، ترس تجربه شده، آلارم اضطراب را فعال میکند و کودک از آن پس مدام نگران این موضوع خواهد بود که مبادا مادر اورا رها کند، به این فرایند که عبور از آن تا اواخر 2 سالگی طول میکشد و برای کودک بسیار سخت وتنشزاست "اضطراب جدایی" یا "اضطراب غریبه گی" گفته می شود.
مسئله دیگری که بر شدت تنش این مرحله میافزاید نقص در "نگهداری شئ" است. "نگهداری شئ" نوعی توانایی ذهن است. با یک مثال ساده واژه "نگهداری شئ" را اینطور میتوان توضیح داد: مقابل چشمان کودک اسباب بازیاش را پشت خود پنهان کنید، کودکی که به توانایی ذهنی "نگهداری شئ" نرسیده است اینطور تصور میکند که دیگر عروسکی وجود ندارد و برای یافتن آن تلاش نمیکند و عدم تکامل این توانایی بر اضطراب کودک هنگام جدایی از مادر میافزاید، در واقع کودک تصور میکند با خارج شدن مادر از دایره دیدش او را برای همیشه از دست داده است!
![]() |
طول مدت این مرحله
این اضطراب و نگرانی شدید اما طبیعی، قرار نیست برای همیشه باقی بماند و رفته رفته با رشد جسمی کودک و واکنش صحیح والدین میبایست برطرف شود. در اکثر کودکان اضطراب جدایی در 18 ماهگی به اوج خود میرسد و پس از آن با سبک فرزندپروی صحیح، انتظار میرود رفته رفته تا اواخر 2 سالگی، نگرانی از دست دادن مادر درکودک کمرنگ شده و وابستگی و چسبندگی به دلبستگی ایمن و استقلال تبدیل شود البته گذر از این مرحله به خلق و خوی کودک و محیط رشدیاش نیز بستگی دارد ویژگیهایی مانند: کودکان اجتماعی، مادران آرام، عدم وجود اختلالات اضطرابی در خانواده به ویژه مادر (وسواس، حملات وحشتزدگی، دلشورههای طولانی مدت)، نبودن مشکلات زناشویی بین والدین و سلامت جسمی کودک در عبور از این مرحله موثر هستند.
این نکته را مد نظر داشته باشید که قرار نیست در پایان 2 سالگی اضطراب کودک به صفر برسد، همانطور که پیشتر گفته شد هیجان ترس و اضطراب ارزش بقا دارد و ممکن است کودک 3 سالهای که رفتارهای مستقل از خود نشان میدهد و نشانههای دلبستگی ایمن را میتوان در او مشاهده کرد هنگام روبرو شدن با موقعیت جدید مضطرب شود. ورود به مهد کودک، مدرسه، تولد نوزاد جدید در خانواده، تغییر محل زندگی میتواند کودک را مضطرب کند، اضطراب در حد متعادل چیز بدی نیست، اما میزان اضطراب تجربه شده در مواجه با موقعیتهای جدید بین کودک دلبسته و کودک وابسته تفاوت چشمگیری دارد.
کودکی که به دلبستگی ایمن میرسد رفتار مستقلی از خود نشان میدهد، در صورت عدم حضور مادر، دلتنگ اومیشود اما پریشان نمیشود و راحتتر میتواند غیبت مادر را تحمل نماید اما برای کودکی که هنوز وابسته است و به دلبستگی ایمن نرسیده، حضور فیزیکی مادر از اهمیت بالایی برخوردار است. بیقراری و گریه در مهمانی و پارک و چسبیدن به مادر، امتناع از بازی با سایر کودکان از دیگر رفتارهای طبیعی کودکان در این سن است.
مقالات بیشتر روانشناسی
- درج کدهای HTML ممنوع است.
- از ارسال تکراری خودداری فرمایید.
- بهتر است با حروف پارسی دیدگاه خود را تایپ کنید.
- به منظور کنترل و مدیریت محتوا، در صورت اضطرار، حق ویرایش و یا حذف نظر برای مدیریت محفوظ است.