فیلسوفان کوچک و سئوالات بزرگشان (4)
برای بچهها لازم است که تفاوت دیدگاه بین افراد مختلف را درک کنند.

"مامان، بهترین رنگ دنیا چیه؟"
به پسرم نگاه کردم. او غرق در تماشای مدادرنگیهایش بود. اولین بار نیست که از من در مورد بهترینها میپرسد. بهترین غذای دنیا، بهترین اسباببازی دنیا، بهترین کارتون دنیا. انگار با پیدا کردن بهترینها و داشتن آنها، میخواهد بهترین سهم را از این دنیا داشته باشد.
بچهها دنیا را به صورت یک واقعیت مطلق میبینند. برای سوالاتشان به دنبال تنها یک پاسخ درست هستند و نظراتشان را قطعی و بدون تغییر میدانند و هر گاه در این مسیر به یقین نرسند از ما انتظار دارند جواب نهایی را بدهیم. ما کم کم به آنها یاد میدهیم در این دنیا، هر فرد میتواند نظر و باور مخصوص به خود را داشته باشد. زیبایی، خوشمزگی، لذت و بسیاری از امور مشابه، بستگی به سلیقه و نظر شخصی هر فرد دارد و از شخصی به شخصی دیگر متفاوت است. کلید چنین آموزشی، استفاده از عبارت "به نظر من" است.
"به نظر من بهترین رنگ دنیا آبی است. اما بابا، رنگ سبز را بیشتر دوست دارد و مامان بزرگ همیشه میگفت بنفش قشنگترین رنگ دنیاست. تو کدوم رنگ رو بیشتر از همه دوست داری؟"
هنوز به مدادرنگیهایش خیره شده است. میگویم "شاید بهتر باشه چند تا نقاشی با رنگهای مختلف بکشی، شاید کم کم بفهمی تو از چه رنگی بیشتر از همه خوشت میاد" و به این شکل فرصت میدهم کم کم سلایق و علاقهمندیهای مخصوص به خودش را پیدا کند، و مهمتر از همه به دیگران هم اجازه دهد که نظر و سلیقه خودشان را داشته باشند. ایجاد فضا برای کشف آنچه خودش دوست
دارد، به او کمک میکند دنیا را همان طور که هست، یعنی گوناگون و متغیر، و نه ثابت و مطلق، ببینند.
"مامان. مامان. من نقاشی تو رو کشیدم. چون به نظر من تو بهترین مامان دنیایی"
![]() |
(مامان، کی میای؟ دلم برات اینقدر تنگ شده)
پشت تلفن، تصورش کردم که احتمالا دستهایش را از هم باز کرده تا به من نشان بدهد چقدر دلتنگ است. پسرم هنوز نمیدانست چیزهایی که میبیند، خارج از دید من هستند. برای بچهها لازم است که تفاوت دیدگاه بین افراد مختلف را درک کنند. تنها در این صورت است که میتوان به آنها یاد داد بسیاری از سوالات، تنها یک جواب درست ندارند، و افراد مختلف میتوانند پاسخهای متفاوتی به یک سوال بدهند یا اصطلاحا دیدگاه متفاوتی داشته باشند. پس از فهمیدن این امر، میتوان آنها را به سمتی راهنمایی کرد که با توجه به زوایای مختلف امور، از یک سو دیدگاه مربوط به خود را شکل بدهند و از سوی دیگر بپذیرند که افراد دیگر نیز، دیدگاه ها ونظرات خود را داشته باشند.
من و پسرم شروع به بازی (من چیا میبینم) کردیم. در قسمت های مختلف اتاق و در حالتهای مختلف (نشسته، خوابیده، ایستاده، یک چشمی،...) قرار میگرفتیم و هر کس به دیگری میگفت که چه چیزهایی میبیند.
بعد از مدتی، یکبار که به سفر رفته بودم پسرم پشت تلفن گفت: دستاتو اندازه قد من باز کن... همینقدر دلم برات تنگ شده!!!
مقالات بیشتر روانشناسی
- درج کدهای HTML ممنوع است.
- از ارسال تکراری خودداری فرمایید.
- بهتر است با حروف پارسی دیدگاه خود را تایپ کنید.
- به منظور کنترل و مدیریت محتوا، در صورت اضطرار، حق ویرایش و یا حذف نظر برای مدیریت محفوظ است.